گمرک پرویزخان
گمرک پرویزخان

گمرک پرویزخان

حکیم عمر خیام

عصر جمعه با خیام – از روزگار هرگز


من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهلِ بهشت کرد یا دوزخِ زشت
جامی و بُتی و بربطی بر لبِ کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
 حکیم عمر خیام

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم    وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که ازین دیر فنا درگذریم                  با هفت هزار سالگان سر بسریم

عمر خیام